هنرهای تجسمی و کاربردی
محمد مصطفی یزدانپناه؛ حسن بلخاری قهی
چکیده
«نهادگراییِ نوین» بهمنزلهٔ یک الگوی مدیریتی جدید از اواخر دههٔ ۱۹۹۰ توسط برخی از موسسههای هنر اروپایی از جمله گالریها، مراکز هنر و موزههای هنر بهکار گرفته شد و تا اواخر دههٔ نخست قرن بیست و یکم، الگوی مدیریتی غالب بر این موسسهها بود. این الگو که عمدتا مبتنی بر شیوههای کیوریتوریال و متاثر از گفتمان انتقادیِ «نقد ...
بیشتر
«نهادگراییِ نوین» بهمنزلهٔ یک الگوی مدیریتی جدید از اواخر دههٔ ۱۹۹۰ توسط برخی از موسسههای هنر اروپایی از جمله گالریها، مراکز هنر و موزههای هنر بهکار گرفته شد و تا اواخر دههٔ نخست قرن بیست و یکم، الگوی مدیریتی غالب بر این موسسهها بود. این الگو که عمدتا مبتنی بر شیوههای کیوریتوریال و متاثر از گفتمان انتقادیِ «نقد نهادی» و حوزهٔ مطالعاتی «موزهشناسی نوین» است، بهدنبال گسترش دوسالانهها، اهمیتیافتن تعامل اجتماعی و بهصورت کلی یک «چرخش اجتماعی» در جهان هنر، شکل گرفت. نهادگرایی نوین برخلاف الگوی سنتی مدیریت که مبتنی بر ایجاد فضایی بهظاهر خنثی است و نگاه تجاری به هنر را در اولویت قرار میدهد، موسسههای هنر را به فضایی پویا، تعاملی و مخاطبمحور بدل میکند. در نهایت جریان اصلی نهادگرایی نوین بیش از دو دهه دوام نیاورد و بهدنبال عواملی همچون بحران اقتصادی و تضاد منافع، بسیاری از موسسههای مرتبط با آن منحل شدند یا به الگوی مدیریتی سنتی بازگشتند، اما با این وجود تاثیرات آن بر موسسههای هنر و بهصورت کلی جهان هنر، تا به امروز ادامه یافته است. مقالهٔ حاضر از منظر هدف، پژوهشی بنیادی بهشمار میآید که با استفاده از منابع کتابخانهای و با تکیه بر روشی توصیفی-تحلیلی و رویکردی مبتنی بر تحلیل گفتمان، ابتدا به بررسی و تحلیل زمینه و عوامل موثر بر پیدایش نهادگرایی نوین، سپس کارکرد و تاثیرات آن در موسسههای هنر و در نهایت به آسیبشناسی این جریان و تحلیل دلایل افول آن میپردازد.
هنرهای تجسمی و کاربردی
منیره رئیسی زرگری؛ حسن بلخاری
چکیده
در این پژوهش، مقوله فرا انسان نگری در هنر معاصر، به عنوان رویکردی جدید در هنرهای هفتگانه مورد بررسی قرار گرفته و سیر تاریخی آن، به شکل خلاصه آورده شده است؛ این رویکرد، که نگاهی تازه به پدیده های پیرامونی را پیش روی ما قرارداده و تعریفی جدید از آفرینش هنری را ارائه می دهد، در تمامی هنرها مورد توجه قرار گرفته و منجر به تولید آثار هنری ...
بیشتر
در این پژوهش، مقوله فرا انسان نگری در هنر معاصر، به عنوان رویکردی جدید در هنرهای هفتگانه مورد بررسی قرار گرفته و سیر تاریخی آن، به شکل خلاصه آورده شده است؛ این رویکرد، که نگاهی تازه به پدیده های پیرامونی را پیش روی ما قرارداده و تعریفی جدید از آفرینش هنری را ارائه می دهد، در تمامی هنرها مورد توجه قرار گرفته و منجر به تولید آثار هنری ای متفاوت و متمایزی در تاریخ هنر مدرن و بعد از آن شده است. اشاره به هنر سینما در بخش پایانی مقاله هم به دلیل دارا بودن ماهیت تصویری و هم به دلیل پیوند این هنر با دیگر هنرهای تجسمی و کاربردی و هم در راستای هدف کلی پژوهش که بررسی همه هنرهای هفت گانه در قرن 21 بوده، صورت گرفته است. نظریه فرا انسان نگری در هنر به عنوان یکی از جدیدترین نظریه های پست مدرن، هستی شناختی جدیدی را پیش روی ما قرار می دهد که انسان را محور و مدار سایر موضوعات قرار نداده و برعکس، توجه به تمامی موضوعاتی دارد که در حاشیه زندگی بشر بوده و یا توجه کافی بدانها نمی شده است. توضیح و بسط این مفهوم به همراه آوردن نمونه هایی از هنرهای مختلف به ویژه سینما برای کمک به درک بهتر این گفتار، بخش های میانی و پایانی مقاله حاضر را تشکیل می دهند.در متن مقاله از واژه آتروفیسم که واژه ای در زمینه پزشکی است استفاده شده تا بیانگر جدا شدن تدریجی برخی الحاقات زمینه ای از پیکره هنر معاصر و به ویژه سینما باشد با این هدف که آن را به عنوان هنری با ویژگی های خاص خود برای مخاطب، بازشناسی کند.
محمد شمخانی؛ حسن بلخاری
چکیده
داستانِ جریان سیال ذهن و نقاشی کنشی آمریکا دو جریانِ مهم ادبی و هنری ب هشمار می روند که هر دوبا اندکی تقدم و تأخر در اوج دورۀ مدرن رقم خورده اند. هدف این پژوهش، بررسی شباهت های روساختیاین دو جریان و کشف یک رابطۀ ژر فساختی )بینامتنی( میان آن ها است. مه مترین پرسش هایی که در اینبین وجود دارد عبارت اند از اینکه شباهت های ساختاری میان این دو ...
بیشتر
داستانِ جریان سیال ذهن و نقاشی کنشی آمریکا دو جریانِ مهم ادبی و هنری ب هشمار می روند که هر دوبا اندکی تقدم و تأخر در اوج دورۀ مدرن رقم خورده اند. هدف این پژوهش، بررسی شباهت های روساختیاین دو جریان و کشف یک رابطۀ ژر فساختی )بینامتنی( میان آن ها است. مه مترین پرسش هایی که در اینبین وجود دارد عبارت اند از اینکه شباهت های ساختاری میان این دو جریان کدام است، این شبا هت ها در چهچهارچوبی قابل مقایسه و جایگاه ذهن و کنش های ذهنی در این مقایسه کجاست؟ فرض اصلیِ این مقاله که ازروش تحلیلی-تفسیری استفاده می کند، وجود نوعی ارتباط بینامتنی میان نوعِ داستان و نقاشی یا دشده استکه هر دو در مرتبۀ نخست ریشه در رهیافت های روان شناختی مدرن دارند و در مرتبۀ بعد، پیامد رویدادهاییچون ظهور سینما و باور های نوین دربارۀ ساختار ذهن ب هشمار می روند. آنچه در نهایت از کنکاش در رابطۀاین دو جریان ب ه دست می آید، شباهت هایی بنیادین در کاربستِ مفاهیمی چون زبان، زمان و موضوع ومواردی این چنینی است که با تأکید فراوان بر ذهن، رجوع به منازل مشترک روان شناختی، جابجایی سوژهو اُبژه، ادبیات توصیفی مشترک و نقشِ مشابه نویسنده و نقاش در مقام یک میانجیِ بی مداخله برای ظهورذهنیت، خود را نشان می دهند.