کارکرد شناختی هنر: مقایسه آرای نلسون گودمن با آرای مونرو بیردزلی در تحلیل موردی عکس‌هایی منتخب از لوئیس هاین

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه عکاسی، دانشکده هنر، واحد تهران مرکزی، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران

2 استادیار گروه فلسفه، دانشکده حقوق، الهیات و علوم سیاسی ، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران

10.30480/vaa.2022.4087.1714

چکیده

از نظر نلسون گودمن کارکرد هنر، شناخت جهان بیرونی است. از آنجا که همواره کارکرد شناختی مختص به علوم در نظر گرفته شده است می‌توان از این حیث به شباهت و تفاوت علم و هنر اندیشید. گودمن برای ایجاد کارکرد شناختی هنر به سراغ نظام نمادی می‌رود که از کارکردهای زبانی اقتباس شده است. او از طریق راهکارهای زبانی و به‌ویژه رابطۀ ارجاعی، آثار هنری را به‌مثابۀ جملاتی در نظر میگیرد که ابزاری برای شناخت و انتقال دانش هستند. از سوی دیگر، مونرو بیردزلی با اقتباس از مفهوم بازنمایی و رابطۀ ارجاعی و کاربست آن در تفسیر هنری، نظریه گودمن را در معرض نقد قرار می‌دهد و در این خصوص موضع مخالفی اتخاذ می‌کند. به نظر او آثار هنری نمی‌توانند همچون جمله‌ها محملی برای گزاره باشند و ارزش صدق بیابند. گزارهها در هنر، فرضیه و شرایط صدق ایجاد نمی‌کنند و شاید تنها بتوانند زمینه‌های یک تفسیر خوب را فراهم سازند. بررسی اختلاف‌نظر این دو فیلسوف در خصوص کارکرد شناختی هنر به‌همراه تحلیل موردیِ عکس‌هایی منتخب از لوئیس هاین که با استناد به واقعیت، گزاره‌ای را ایجاد می‌کند، بحث مونرو بیردزلی را تقویت می‌کند، چراکه به‌زعم تحلیل‌ها مشخص می‌شود که هنرها چیزی را به‌طور صریح بیان نمی‌کنند و شرایط صدق قاطع و مستحکمی را موجب نمی‌شوند و در نتیجه نمی‌توانند همانند سایر علوم کارکرد شناختی بیابند. این پژوهش با هدف بررسی کارآمدی و یا ناکارآمدی هنر در حصول شناخت جهان صورت گرفته است؛ چیزی که اکثر منتقدان و مخاطبان آن را از بازنماییِ هنری انتظار دارند. در این پژوهش، داده‌ها از طریق مطالعه کتابخانه‌ای و جست‌وجوی اینترنتی گردآوری شده و سپس با نگاهی به آثار انتخاب‌شده از لوئیس هاین تحلیل شده‌اند.

کلیدواژه‌ها