نقیضه در جریان خوانش بینامتنیت و آشناییزدایی و شالودهشکنی در عصر پسامدرن، بهزعم جایگاه نقدی که در دستاوردهای گفتمان پستمدرن داشتهاند، تداخل رویکرد به مرزهای یکدیگر دارند. نقیضه که به وارونهسازی غیرتصنعی اهتمام میورزد و شیوه آشناییزدایی که به بازتولید اثر هنری میپردازد و نیز رویکرد ساختارشکنی که دریدا مطرح میکند در بینهایتی معناپردازی و چندصدایی در تقابلهای پارادوکسیکال مشترکاند. بر این مبنا پژوهش حاضر با هدف مطالعه گفتمان حاکم در عصر پسامدرن، با روشی تحلیلی (بر اساس فرایند تحلیل گفتگومندی، التقاط، فضای اشتراکی، بینامتنیت و آشناییزدایی)، به مطالعه بازتولید نقیضهایاای تابلوی مونالیزا در رویکرد ساختارشکن در عصر پسامدرن میپردازد. بر این اساس با طرح این سؤال که چگونه بازتولید نقیضهای اثر هنری در عصر پسامدرن با مفاهیم آشناییزدایی و ساختشکنی منطبق است، به نمونههایی از بازتولید تابلوی مونالیزا میپردازد تا همپوشانی مرزهای انتقادی در رویکرد نقیضه و آشناییزدایی و ساختارشکن را به نمایش گذارد. از این رو میتوان اذعان داشت شیوههای نقیضه، آشناییزدایی و ساختشکنی، واسازیهای مشترک در گفتمان معاصرند که دیالوژیسم را با تقابل ارائه میدهند. نتیجه آنکه بازتولید نقیضهای مونالیزا تجسم تقابلها به روشی پارادوکسیکال است و با تخریب و واسازی متون و معنابخشیدنهای متضاد به گفتمانی نظیر هماین و همآن، گفتگومندی و پُلی فونی را در زنجیرهای از نشانهها که تولید معنا میکنند، اشاعه میدهد؛ چراکه نقیضه روشی انتقادی است که با اصل قراردادن آثار و متون قبلی، مکالمهبنیاد بودن را در تقابلهایی به نمایش میگذارد که همزمان در نگرش شالودهشکنی بیانمیشود. در پژوهش حاضر روش تحقیق اتخاذ شده توصیفی -تحلیلی و گردآوری منابع کتابخانهای است؛ در برخی موارد از منابع معتبر اینترنتی استفاده شده است.